ویاناویانا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

ویانا جوجوی زندگی ما

یه عالمه عکس های خوشمزه از ویاناجونی

جوجوی نازم در حال خوردن ماکارونی رو کابینت درحال خوردن سیب زمینی سرخ شده همش دوست داری پات رو بذاری تو بشقاب قیافه شیطون کوچولوی من بعد از خوردن شکلات این شیرهای پاکتی رو هم از یکسالگی به بعد با طعم های مختلف کم کم دارم به عنوان میان وعده بهت میدم تا معده کوچولوت به شیر پاستوریزه هم عادت کنه، خودت هم خوشت اومده و خداروشکر بهت میسازه و اذیتت نمی کنه اولین باری که برات ماکارونی درست کردم خیلی خوب نخوردی چون از نوع اسپاگتی بود نتونستی راحت بخوری برای همین از دفعه های بعد برات با مدل های پیچی...
28 آبان 1392

عکس های آتلیه یک سالگی ویانای عروسکی من

امروز 12 آبان 92 ویانای ملوس من امروز یک سال و یک ماهه شدی و الان که دارم این پست رو برات مینویسم خیلی زیبا خوابیدی ، روز هایی که سرکار نمی رم و خونه هستم خیلی بیشتر آرامش داری و میخوابی ولی صبح هایی که سرکار میرم هنوز ساعت 8 نشده از خواب بیدار میشی روز به روز شیرین تر و نمکی ترو لوس تر و وابسته تر به من داری میشی و کلی کلمات جدید یادگرفتی بابابابا                   یعنی             باز کن نَهههههههههههه      یعنی       &...
22 آبان 1392

واکسن(MMR) یک سالگی ویاناجونم

سلام ویانای نازم یکشنبه 16 مهر 92 یهنی دو روز بعد از تولدت نوبت واکسن زدن داشتی که همراه پدری به مرکز بهداشت بردمت (واکسن MMR یعنی سرخک و اوریون و سرخچه) برای اندازه گرفتن قدت وقتی روی اون تخت خوابیدی به بهانه من شروع به گریه کردی  ولی.... ولی وقتی پرستار داشت وزنت رو میگرفت  و نازت میکرد همینطور هاج و واج بهش نگاه میکردی دقیقا موقع واکسن زدن هم با اینکه سوزن سرنگ رو داشت توی بازوی دستت فرو میکرد با همین قیافه نگاش میکردی و من هرلحظه منتظر جیغ و دادت بودم که با کمال تعجب تا پایان واکسن زدن صدات در نیومد و فقط نگاه کردی خدا رو شکر باز هم همه چی خوب بود و جای هیچ نگرانی...
22 آبان 1392

ویانا دخمل لووووووووووس من

امروز سه شنبه 7 آبان سلام ویانای کوچول موچول من ماشاله این روز ها هم لحظه به لحظه بزرگتر و شیرین تر و شیطون تر میشی و هم بی نهایت خودت رو برامون لووووووس میکنی راستش دیگه اصلا وقت نمی کنم زیاد تو اینترنت بیام و برات بنویسم بعضی وقت ها واقعا دلم برای دوست های نی نی وبلاگی تنگ میشه اما خوب چه کنم که شما از وقتی که من از سر کار میام مثل کوآلا به من چسبیدی و یه لحظه رهام نمی کنی امروز صبح هم وقت رو غنیمت شمردم و تند تند دارم برات مینویسم         بقیه عکس ها رو هم در ادامه...
7 آبان 1392
1